عصر حجر...
امروز بر خلاف بقیه روزها اصلاً حالم خوب نیست...سه شبانه روزه که تو رو ندیدم دخترم...بخاطر انجام یه کار اداری مجبور شدیم بریم تهران...در کل خیلی سخت بود خستگی راه و دوری از تو دختر نازم...نمیدونم چرا باوجود این همه پیشرفت علم و تکنولوژی هنوز هم باید برای انجام یه سری کارها اینقدر راه بکوبیم بریم پایتخت کارمونو انجام بدیم!!! و چون دقیقه نود متوجه شدیم که باید بریم تهران نتونستیم با قطار بریم...وبا ماشین رفتیم گرگان و ماشین رو گذاشتیم خونه عمو و بقیه راه رو با اتوبوس رفتیم و موقع برگشت هم همینطور با اتوبوس تا گرگان و بعدش هم با ماشین از گرگان تا بجنورد و تو راه بزور چشامو باز نیگه میداشتم به اصرار بابا یه چند دقیقه ای چشامو رو هم گذاشتم وقتی ب...